سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بررسی فیلم ها

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نقد فیلم اسرافیل

«اسرافیل» دومین فیلم آیدا پناهنده، فیلمساز جوان و موفق این روزهای سینمای ایران است. به بهانه اکران این فیلم، مطلبی در مورد آن نوشته‌ایم. با زومجی همراه باشید.

«مردی که ماهی را دوست داشته بازگشته است. دختری که بهروز را دوست دارد باز می‌گردد. مردگان زنده می‌شوند...». این خلاصه داستان «اسرافیل»، دومین فیلم ایرانی زنانه آیدا پناهنده است. عنوان «اسرافیل» همانطور که با نامش به یاد فرشته‌ای که در روز رستاخیز با نواختن شیپور، مردگان را بیدار می‌کند می‌افتیم، خبر از زنده شدن یاد عشقی نافرجام می‌دهد. پناهنده در این فیلم نیز همانند فیلم قبلی‌اش ناهید، روایتی بر محوریت شخصیت اصلی زن دارد که در سایه‌ی نگاه‌های تعصبی و سنتی جامعه‌ی اطرافش گرفتار آمده است. ماهی (با بازی هدیه تهرانی) به تازگی جوان بیست ساله‌اش را از دست داده که با یک پلان بی نظیر از ماشین تصادف کرده‌ی پسرش به او که با لباس مشکی در مرکز قاب ایستاده می‌رسیم و در نهایت ایجاز، غم وارد آمده به او را درک می‌کنیم. جرقه‌‌های بعدی نگاه متعصبانه را در مراسم ختم پسر ماهی می‌بینیم. جایی که بهروز (با بازی پژمان بازغی) عاشق دیرینه‌ی ماهی که به تازگی از کانادا برگشته است برای همدردی با او به مراسم می‌آید اما با برخورد تند دایی ماهی (با بازی علی عمرانی) روبرو می‌شود. فیلم قرار است در لابلای همین برخورد‌ها و تنش‌ها خرد خرد اطلاعات گذشته را به مخاطب بدهد. ماهی معلم است و در سن میانسالی جایگاه شغلی نسبتا خوبی در یک مدرسه به دست آورده است اما رگه‌های افسردگی‌اش روی برخورد او با دختران مدرسه تاثیر می‌گذارد. چه در فضای مدرسه و چه در فضای روستایی که ماهی در آن زندگی می‌کند طعنه و کنایه‌هایی از دیگران درباره‌ی گذشته‌اش موجب آزار او می‌شود. در این میان گویی راه تسکین زنی که متوجه شده دیگر باردار هم نمی‌شود خوردن دارو است.

فیلم اسرافیل جشنواره فیلم فجر

پیوند زدن‌ ماهی با مسئول آزمایشگاه شدنش یعنی جایی که مواد شیمیایی سمی و خورنده دنیای او را پر کرده‌اند و در یک قاب اسکلت بدن انسان را در کنارش می‌بینیم، چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی همه درخدمت فضاسازی غم بار و القا کننده‌ی مرگ است. رنگ بندی‌های سفید و خاکستری همراه با نور پردازی‌های ملایم، مخاطب را هرچه بیشتر به درون فیلم می‌برد و او را با اتمسفر داستان همراه می‌کند. از جایی که ماهی ناگهان در شهر بهروز را می‌بیند، رفته رفته کنجکاوی مخاطب بر عشق نهان آن دو بیشتر می‌شود. گویی احساس می‌شود که عشق قدیمیِ میان ماهی و بهروز هنوز هم مانند چراغی که ماهی بر سر قبر پسرش می‌گذارد، روشن است. چراغی که در فیلم کوتاه «چراغ خورشیدی» آیدا پناهنده نقشی کلیدی دارد و در این فیلم نیز به عنوان یک المان پر رنگ خودش را نشان می‌دهد. ماهی اما جسارت ناهید (شخصیت زن فیلم قبلی فیلمساز) را ندارد و حتی اگر همچنان حسی به بهروز داشته باشد، در ابرازش ناتوان است. هرچند که گهگاه سعی می‌کند در برابر برخورد‌های دایی‌اش و حرف و حدیث‌های پشت سرش در مدرسه ایستادگی کند اما در پایان به سکوت تن می‌دهد. این وجهی تازه است که پناهنده در شخصیت زن جدیدش نشان می‌دهد که ما را درباره‌ی این سکوت و نحوه‌ی تربیتی دختران در جامعه که نمی‌توانند در موقعیت‌های حساس حرف دلشان را بزنند یا اگر بزنند سرکوب می‌شوند، نگران می‌کند. در سکانسی مهم که بهروز و ماهی سر قبر با هم خلوت کرده‌اند بیشترین اطلاعات گذشته‌شان برملا می‌شود. بهروز در این سال‌ها از تنهایی زیادی رنج برده و به تازگی با دختری به نام سارا ‌آشنا شده است و این موضوع امید مخاطب را برای بازگشت ماهی و بهروز به هم کم می‌کند. ماهی به بهروز می‌گوید که به اجبار تن به یک ازدواج ناموفق داده است. به نوعی این مسئله نیز مطرح است که زنان بدون ازدواج هویت ندارند و تنش‌ها در برابر استقلالشان زیاد است. اشاره‌ای هم به فیلم «وارونگی» ساخته‌ی بهنام بهزادی داشته باشیم که در آن فیلم نیز زنی که می‌خواست استقلال خودش را داشته باشد به دلیل نداشتن شوهر، از دیدگاه برادر و خواهرش هویتی نداشت و این نگاه مانع پیشرفت او می‌شد.